فیلم سقوط یا fall ساخته اسکات مان، تولید شده است تا مخاطب را سرگرم کند و شاید کمی دلهره در دل او بیندازد. با هم به بررسی آن میپردازیم.
نگاهی به نمرات
در مرحله اول نگاهی به نمرات این فیلم با بودجه متوسط و تک-لوکیشنی میاندازیم.
نظرات گوگل تنها محدود به 814 عدد بیننده میشود که گویا برای اکثر آنها فیلم نسبتا خوبی بوده است و نمره 4.2 از 5 را دریافت کرده است.
در IMDb نیز نمره متوسط و نسبتا خوبی دریافت کرده است.
منتقدان سایت Rotten Tomatoes نه به اندازه بینندگان اما نزدیک به آنها، با سقوط ارتباط گرفتهاند.
سایت Metacritic هم نمرات 62 از سوی منتقدینشان و 5.7 را از سوی بینندگان برای این فیلم در نظر گرفته است.
خطر لو رفتن داستان در ادامه متن
سقوط، در کدام دسته قرار دارد؟
فیلمهای تک-لوکیشنی یک هدف مشخص دارند، آنها ساخته میشوند تا داستانی را بدون نگرانی از محدودیتهای بودجه به نمایش درآوردند. همیشه میگویند این محدودیتهاست که خلاقیت انسان را شکوفا میکند.
با این حال، اشتباهاتی که در بدیهیات این فیلم رخ داده است، باعث میشود تا فیلم به درجه تحسینی شایسته نرسد و فیلم بزرگی تلقی نشود.
با این وجود، گاهی اوقات تنها هدف یک فیلم، سرگرمی مخاطبانش است؛ حتی با ایجاد استرس یا اضطراب ملموسی در دل آنها.
فیلم جدید اسکات مان، سقوط fall (2022) در همین دسته قرار میگیرد.
داستانی آشنا، مکانی متفاوت؟
نامیدن این فیلم به عنوان « 47 Meters Up» کار راحتی است؛ آن هم با در نظر گرفتن این موضوع که تهیه کنندگان «47 Meters Down» از این فیلم حمایت مالی کردهاند.
هر دوی این فیلمها دو دوست صمیمی مونث را شامل میشوند که باید با یکدیگر همکاری و سازش کنند تا از آن مخمصه جان سالم به در ببرند. نکته جالب اینجاست که این مخمصه زمانی رخ داده است که برنامه رشته ورزشیشان به درستی پیش نرفته است.
تنها تفاوت در این است که «47 متر پایین» این خانمها را در قفسی درون آبی فراوان از وجود کوسه قرار داده است و سقوط، آنها را بالای برج رادیویی با ارتفاع بیش از 610 متر گیر انداخته است.
سقوط، روایت از ابتدا تا انتها
خطر لو رفتن داستان در ادامه
- آغاز
فیلم با دوستان صمیمی، بکی ( گریس فولتن: Shazam! – Annabelle: Creation) و هانتر (ویرجینیا گاردنر: Halloween – All the Bright Places) به همراه همسر بکی، دن، درحالی آغاز میشود که درحال صخرهنوردی هستند.
ماجرا از جایی شروع میشود که دن، قلابش را در حفرهای قرار میدهد و خفاشی از آن به بیرون پرواز میکند. دن میلغزد و به پایین سر میخورد اما طنابش او را برای مدتی نگه میدارد اما تقلاهایش جواب نمیدهد و دن، سقوط میکند.
بکی، در غم و اندوه غرق میشود و این روند تا 53 هفته (یک سال) طول میکشد. رابطه بکی با پدرش ( جفری دین مورگان: The Walking Dead -Batman v Superman: Dawn of Justice ) سرد شده است زیرا پدرش به دن اعتماد کافی نداشت و فکر میکرد که او لایق دخترش نیست.
بکی تصمیم به خودکشی میگیرد اما همان موقع هانتر به سراغش میآید. هانتر سعی میکند او را به وجد آورد و وادارش کند تا با او به بالا رفتن از برج رادیویی 610متری (چهارمین سازه بلند آمریکا) بیاید.
آنها تصمیم میگیرند تا خاکستر دن را از بالای برج پخش کنند و همین باعث میشود تا بکی تردیدش را از بین ببرد و با هانتر همراه شود.
هانتر، معتاد آدرنالین، حالا تبدیل به اینفلوئنسری در اینستاگرام و یوتوب شده است و این بالا رفتن را یکی از هدفهای دیوانهوارش میداند.
- برج رادیویی 600 متری!
زمانی که به مقصد نزدیک میشوند، در یک رستوران توقف میکنند و آنجا هانتر به بکی آموزش میدهد که چگونه شارژر گوشیاش را با استفاده از لامپ به برق متصل کند. دخترها به سمت برج رانندگی میکنند و در همان حین از احتمال تصادف با یک کامیون جان سالم به در میبرند.
نزدیک برج، با حصاری رو به رو میشوند که آنها را مجبور میکند حدود 2 مایل پیاده به سمت آن حرکت کنند. حین راه با جنازه گرگ صحرایی رو به رو میشوند که در حال خورده شدن توسط کرکسهاست. هانتر از آن صحنه عکس میگیرد و پست میکند.
پس از آمادهسازی، شروع به بالا رفتن از برج میکنند. حین بالا رفتن، بکی ناامید میشود و با پشیمانی میخواهد که برگردد اما هانتر او را راضی به ادامه دادن میکند. همچنین دوربین شاتهایی از میزان بیثبات و فرسوده بودن نردههای برج گرفته است.
هانتر و بکی به سختی و با وجود ریسکهای فراوان به بالای برج میرسند و خاکستر دن را طبق برنامه، در هوا رها میکنند و به کمک درون با کیفیت هانتر، عکسهای خوبی هم میگیرند.
- جایی که ناامیدی آغاز میشود.
آنها بلاخره تصمیم میگیرند تا از برج پایین بروند. اما زمانی که بکی شروع به پایین آمدن میکند، پیچهای نردبان برج جدا میشوند و سقوط میکنند. بکی معلق میماند اما کیف حاوی آب و درون روی یکی از دیشهای ماهوارهای میافتد. هانتر بکی را بالا میکشد. پای بکی خراش ناجوری بر میدارد که هانتر آن را محکم با لباسش میبندد.
آنها بالای برج یک دوربین و یک تفنگ نورافکن پیدا میکنند. اما هوا روشن بود و هیچ آنتن و سیگنالی هم موجود نبود. دخترها گوشی هانتر را به امید اینکه پایین برج آنتن دارد در یکی از کفشهای هانتر میگذارند و برای پوشش بیشتر از نیمتنه هانتر استفاده میکنند.
گوشی را پایین میفرستند اما گوشی میشکند. سگی هم که به همراه صاحبش آنجا حضور داشت گوشی را بو میکشد اما بالا را نگاه نمیکنند.
شب هنگام از تفنگ نورافکن برای جلب توجه ونی استفاده میکنند که در چند متری آنجا قرار داشت. اما افراد به جای توجه به آنها، ماشینشان را میدزدند و از محل دور میشوند.
- همیشه اسراری برای فاش شدن هست.
بکی و هانتر، گرسنه، تشنه و ناامید، در این میان اسراری را متوجه میشوند. بکی متوجه تتوی روی پای هانتر میشود که دقیقا همان اعدادی بود که دن با آنها به بکی ابراز علاقه میکرد. هانتر اعتراف میکند که عاشق دن بوده است و بعد از مرگش نمیتوانست تکیهگاه خوبی برای بکی باشد. پس یک سال تمام از او دوری میکرده است.
هانتر تصمیم میگیرد که به سمت دیشهای ماهوراه برود و کوله پشتیاش را به بالای برج برگرداند. هانتر به سختی به کیف میرسد اما موقع بالا آمدن، روی دیشها سقوط میکند، اما زنده میماند. بکی او را به سختی بالا میکشد.
بکی سعی میکند از طریق درون هانتر به رستوران پیغامی بفرستد و درخواست کمک کند، اما شارژ درون کافی نیست و آن را باز میگرداند. سپس به یاد میآورد که هانتر چه حقهای برای شارژ کردن وسایل با استفاده از لامپ به او یاد داده است. بکی به بالای برج، جایی که لامپی برای راهنمایی هواپیماها قرار دارد میرود و به هزار زحمت به کمک گردنبند حاوی حلقه ازدواجش، درون را شارژ میکند.
کرکسها بوی خون بکی را حس میکنند و به او حمله میکنند و بالا سر او پرواز میکنند اما بکی آنها را پس میزند. درون شارژ شده به همراه پیغام را دوباره به پرواز در میآورد اما از بخت بد و طبق تمام این مدل فیلمها، درون با کامیونی تصادف میکند و همهی امیدشان به ناامیدی تبدیل میشود.
- هانتر؟
بکی با ناامیدی که سرتاسر وجودش را گرفته است، از هانتر میخواهد تا کفش دیگرش را بدهد تا اینبار با گوشی او پیغامی ارسال کنند. اما هانتر با خونسردی میگوید که نمیتواند اینکار را انجام دهد، چون کفشی ندارد و در حقیقت اصلا آنجا نیست.
در همین نقطه است که بکی متوجه میشود تنها است. هانتر، بدون جان روی دیش افتاده است و بکی اصلا نتوانسته او را بالا بکشد. هانتر سقوط کرده است و مرده است. بکی فقط توانسته کوله پشتی را بالا بکشد و تمام کارها را از آن به بعد، تنهایی انجام داده است.
هانتر تنها تصور بکی بوده است. با منطق هم جور در میآید. هانتر خیالی بکی او را از نظر روحی حمایت میکرد و به او امید میداد، دقیقا چیزی که بکی برای زنده ماندن به آن نیاز داشت.
- بکی در تلاش برای بقا
در پایان، بکی دست به انجام کارهایی میزند که هرشخصی برای بقا ممکن است انجام دهد. کرکسی که به او حمله کرده است را میکشد، گوشتش را میخورد و سپس پایین میرود. روی دیش با جسد هانتر رو به رو میشود. روی گوشی خود پیغامی به پدرش میدهد و آن را در کفش هانتر میگذارد. سپس کفش را در دل متلاشی شده دوستش قرار داده و جسد را به پایین پرت میکند.
- پایان
در صحنه بعدی پدر بکی را میبینیم که به همراه پلیس به برج رسیده است. قلبش با دیدن جسدی که پلیسها مشغول آن هستند به درد میآید اما بعد بکی را میبیند و او را در آغوش میگیرد.
در نقد سقوط باید نوشت:
نقد اصلی وارد بر فیلم، که از نظر محتوایی در دره غیرمطلوبی قرار میگیرد، کلیشهای بودن داستان آن است. داستانی که به درستی به آن پرداخته نشده است.
شخصیتهای داستان نیز از این قضیه مستثنی نیستند. پدری که به پارتنر شخصیت داستان اعتماد ندارد و رابطه سردی با دخترش دارد و ابراز درست نگرانیهایش را بلد نیست. یک فرد عشق خطر و پر دل و جرئت و به نوعی باحال و یک شخصیت درگیر احساسات و درگیریهایش.
اما چه چیزی باعث میشود با وجود این داستان، مخاطب فیلم را دنبال کند؟ به راستی کارگردانی اسکات مان.
به خصوص هنگام بالا رفتن شخصیتها و فیلمبرداری دقیقی که باعث میشد حس اصلی به بیننده القا شود.
اگر به دنبال سرگرم شدن هستید و داستان و شخصیتها برایتان اهمیت چندانی ندارند، سقوط یا fall این کار را برایتان انجام میدهد.
منابع:
2 پاسخ
چیزی که باعث میشه بیننده اینجور فیلمها رو دنبال کنه اینه که ، بیننده با اینجور مخمصه ها همزاد پنداری می کنه
مثل زندگی که نه راه پس داری نه راه پیش
ولی باید زنده بمونی
درست میگی.
تلاش برای بقا موضوع خوبی برای همزادپنداریه.